آبان ۰۲، ۱۳۹۰

تردید

 دو شب قبل .حدود 9 شب. جلوی یک کافه تریا:
داخل ماشین بودیم که متوجه پسرکی شدیم روی سکوی مغازه ای نشسته بود. از سرما کمی خودش را جمع کرده بود و گاهی سرش را روی زانوهایش میگذاشت گاهی هم سرش را بین دستهایش میگرفت. احتمال دادیم نیازمند باشد. همسرم گفت به مناسبتی چیزی به او بدهیم. گفتم باید بفهمم واقعا نیازمند است یا از آن گداهای سازماندهی شده است؟
رفتم کنارش نشستم:
: اینجا چیکار میکنی؟
- از مدرسه اومدم مادرم مریضه براش 500 تومن پول میخوام
:خونه تون کجاست؟
- اسلام اباد
:میتونی بری کمیته امداد!
-اونا چیزی نمیدن
چند لحظه در سکوت همانجا ماندم. متقاعد نشده بودم که واقعا نیازمند است. برگشتم و با نقل گفتگویمان با اطمینان به همسرم گفتم که ماجرایش ساختگی هست. او چیزی نگفت.
الان که فکر میکنم از قضاوتم مطمئن نیستم.
 

مهر ۳۰، ۱۳۹۰

لحظه تاریخی

                                    عکس:   Philippe Desmazes/AFP/Getty Images

انقلاب خود یک اتفاق تاریخی هست، اما تاریخی تر از آن وقتیست که حاکم حکومت سرنگون شده مستقیما به دست انقلابیون بیفتد...لحظه تاریخی بزرگی بود...
 موجهایی تکانمان میدهند...

مهر ۲۶، ۱۳۹۰

غریبه ها

در ضیافت روان خیابان
سواره های عجول و پیاده های منتظر
نزدیک هم و از هم دور
نگاه بی اعتنای سواره
نگاه حسرتبار پیاده
و آن پیاده کوچولو
کم کم خواهد دانست
دنیا چطور جاییست...

تاملات-29

آدمها بیشتر از آنچه به نظر میرسد دچار تناقضند.