آذر ۰۷، ۱۳۸۹

تعادل


بار كج به منزل نميرسد
اين مثل را ميتوان براي هر نوع حركتي صادق دانست . يك شرط اساسي در حركت وجود تعادل است .همانگونه كه هر متحركي  به نوعي تعادل نيروهاي فيزيكي در خويش رسيده است  ؛ هر فرد  انساني نيز براي حركت در مسير تكامل وجودي خويش _ مسيري كه هدف خلقتش جز آن نيست _ به ايجاد و حفظ تعادل در ابعاد وجودي خويش و به عبارتي در گرايشها و نيروهاي درونيش وابسته است . و به همين شكل و در مقياسي بزرگتر هر جامعه انساني نيز براي حركت در مسير تكامل جمعي به چنين تعادلي نيازمند است .
علاوه بر تعارض ذاتي دو بعد اصلي وجود انساني  ، بعد خاكي و بعد خدايي كه يك ريشه اساسي در پيدايش عدم تعادل در انسانها و جوامع است ؛ عدم توازن بين شاخه هاي هر يك از اين دو بعد نيز دليلي ديگر بر نامتعادل شدن  ميتواند باشد .
از ابتداي تاريخ تا كنون در حيات فردي و جمعي انسانها پديده غالب عدم تعادل است . غالبا آدمها و جوامعي را مي بينيم كه فقط در يك يا چند بعد خاص پيشرفت داشته اند
  و در نتيجه از حركت تكاملي كه نيازمند  رشد  متوازن همه ابعاد وجوديست باز مانده اند .
خداوندان ثلاثه تاريخ 
 : زر ، زور و تزوير 
( به تعبير شريعتي ) در هر دوره اي به اقتضاي شرايط و در جهت منافع خويش جوامع را يا به دنيا پرستي سوق داده اند و يا به آخرت پرستي . هر بار كه جامعه اي دنيا پرست شده عكس العمل طبيعي اين گرايش افراطي  در دوره بعد به صورت افراط در بعد متقابل آن يعني آخرت پرستي ظهور كرده است و اين نيز در دوره بعد دوباره  دنيا پرستي را در پي داشته است . و اين هر دو گرايش افراطي در خدمت به نيروهاي اهريمني بوده اند .
در محيطمان نيز نمونه ها بسيارند :
يكي موش سكه پرست كه دهانش را  باز ميكند همه حرفهايش بوي پول ميدهد و اگر يك قران از سودش كم شود يا دو قران از ثروتش
  به حال احتضار مي افتد.
يكي عارف وارسته اي كه نان شبش را محتاج وجوهات شرعيست 
 و اگر يك ماه حقوقش قطع شود از آن عالم خلسه هاي نوراني با مخ به عالم نكبت و پيسي سقوط ميكند چون غير از تاملات عارفانه هيچ كاري بلد نيست.
يكي وقف كار خويش شده است ؛ بي خبر از خانواده اش
  ، همه عقل و هوش و حواسش را 24 ساعته به مسايل كاري اجاره داده است.
يكي وقف خانواده خويش است اما غافل از حال خود و نيز غافل از حال هر كسي خارج از دايره بسته خانواده اش.
يكي هميشه جدي است
  حتي در لطيف ترين و احساسي ترين لحظات و مسايل زندگيش نيز نميتواند از تيپ يك آدم  جدي خارج شودو در نتيجه  رفتارش در آن لحظات خود به خود به يك كمدي تمام عيار تبديل ميشود ! و چه بسيار مواقعي كه حاكميت جديت در ارتباطاتش به سردي و خشونت منجر ميشود .
يكي موجودي كمدي است و همه چيز را به شوخي و بازي ميگيرد و اين حالت در مواقعي كه به جديت و قاطعيت نياز است
  ميتواند فاجعه بار باشد و در بسياري از موارد اورا به ابتذال و پستي ميكشاند
و...
رسيدن به انسان متعادل و جامعه متعادل و در پي آن رسيدن به 
 انسان و جامعه رو به تكامل هدف اساسي آفرينش است هدفي كه هنوز با وجود ارسال پيامبران متعدد از سوي خدا تحقق نيافته است .
واكنون در عصر غلبه نيروهاي اهريمني
  چگونه ميتوان توسط نظام نامتعادل حاكم بر جهان بلعيده نشد ؟




هیچ نظری موجود نیست: