آذر ۰۷، ۱۳۸۹

تنش


چرا آدمي انتظار دارد که همه مطابق ميلش رفتار کنند ؟ 
چرا تنشها و در گيريهاي روزمره بايد چنان تاثير مخربي بر او بگذارد که روند معمول زندگيش مختل شود و حتي سلامت روانيش به خطر افتد ؟
محيط ما پر است از آدمهايي که همه چيزشان با ما متفاوت است : وراثتشان    محيطشان   تعليم و تربيتشان  تجربه ها و شرايط زندگيشان .  و طبيعي است که اين تفاوتها عامل بروز رفتارهاي بسيار متفاوتي خواهد بود 
اما خود پسندي خيلي از آدمها اجازه درک اين تفاوتها را به آنها نميدهد  آنها را به موجوداتي  متکبر تبدیل می کند که حوصله خيلي ها را ندارند   از خيلي ها متنفرند و   حالشان از بعضی ها به هم مي خورد و دوست ندارند بعضی ها حتي از فاصله چند متري به آنها نزديکتر شوند واگر مجبور به صحبت با کسانی  شدند چنان قيافه و لحن وحشتناکي پيدا ميکنند که طرف از زنده بودنش شرمنده مي شود ! ترجيح مي دهند هر چه زودتر از ميان اينهمه موجود بي سرو پا و پست  فرار کنند و بعضي ها  در اين فرارحتي از کشورشان هم فرار مي کنند 
راجع به ارزش وجودي خيلي ها تنها با يک نگاه و يک برخورد قضاوت ميکنند و هر کسي را به سادگي محکوم ميکنند و در هر مورد که لازم تشخيص دادند فحشهايشان را     اگر جراتش را داشتند حضورا وگرنه غيابا نثار ميکنند . بعضي از آنها به موجوداتي تبديل شده اند که تخصصهاي عجيبي دارند 
تخصص ناراحت شدن از دست اين وآن
تخصص بد بيني و سوء تعبير
تخصص گله و ناله و زاري و غرغر
تخصص غيبت 
در يک درگيري و تنش ارتباطي مهمترين موضوعي که بايد به آن توجه کنيم  اينست که خود در به وجود آوردن اين وضعيت تا چه اندازه مقصريم ؟  و چگونه ميتوانيم اين تقصير را جبران کنيم  و چه کنيم تا ديگر چنين اشتباهي را تکرار ننماييم.  به عبارت ديگر تنها مساله اي که ميتواند عامل ناراحتيمان باشد اشتباه خودمان است و ناراحت بودن  به خاطر اشتباهي که از طرف مقابل سر زده است بي معني و بي مورد است.



هیچ نظری موجود نیست: