آذر ۱۰، ۱۳۸۹

حرفهای مال توی کتابها


با عالم كتاب بيگانه اند و از نظرشان آنچه در كتابها نوشته شده است جز مشتي تئوري و فرضيه و انديشه هاي ايده آليستي و يا خيالبافي و حرف مفت نيست !  اگر  نقل قولي از عالمي ، حكيمي ، يا نويسنده اي برايشان بياوري   ميگويند اينها حرفهاي مال توي كتابهاست و به درد دنياي واقعي نميخورد ! واقعيت چيز ديگريست !
گروهي از ايشان نيز به منظور كسب و حفظ پرستيژ وموقعيت و وجهه خويش
   گرچه علنا عالم كتاب  و انديشه را به استهزا نميگيرند و ظاهرا برايش حرمت قايلند اما عملا مانند گروه اول عالم واقعيت را واجد الگوهايي متفاوت ميدانند .گروهي ديگر با اينكه حقيقتا براي اين عرصه ارزش واحترام قايلند  اما مشغله هاي مختلف  فرصت و فراغتي براي بهره گيري از آن برايشان نگذاشته است . گروه ديگر با اينكه اهل مطالعه اند اما از خوانده هايشان بهره اي نميگيرند .
اين گروهها
  كه در مجموع اكثريت جامعه را تشكيل ميدهند نشانگر جايگاه  علم  ، انديشه ، حكمت و خرد ورزي در جامعه ما هستند . جايگاهي كه آمار فاجعه بار كتابخواني در كشورمان به روشني آنرا تاييد ميكند .  
آنگاه كه نيروي انديشه و تعقل
   ضعيف شود  ، احساس  و هيجان نقش جانشين را ايفا كرده  وجه غالب در حيات آدميان ميشود  و مي بينيم كه چنين شده  است . اختيار چنين مردمي در دست كسانيست كه  بهتر بتوانند احساسات عمومي را با خود همراه كنند . هر گروهي با هر نيتي خواهد توانست اقبال عمومي را به دست آورد به شرطي كه  بتواند احساسات عمومي را به نفع خود بر انگيزد .
آشكار ترين ريشه هاي اين وضع را در تاثير متقابل جهل و فقر(مادی یا معنوی) ميتوان ديد . جهالت فقر ميزايد و فقر ، جهالت . در ميان جماعتي جاهل اگر معدود خردمنداني هم باشند
  يا فراري ميشوند يا منزوي و اگر هم زمين و آسمان دست به دست هم دادند تا فرصتي براي آگاهي دادن به مردم  و يا اصلاح امور به دست  آورند در چشم به هم زدني  از طرف همين جماعت  و زالو هاي لانه كرده در ميانشان چنان آماج دسيسه ها و فتنه ها قرار گيرند كه يا خود كنار روند و يا بركنارشان كنند . در عوض جهل عمومي و احساس مداري  و ظاهر نگري  ،  بهترين فرصت را  در اختيار شيادان و شارلاطان ها  و بوقلمون صفت ها و همه سردمداران قافله تزوير و دمداران و دم جنبانان  و كاسه ليسانشان  قرار ميدهد تا عكس مار بر كاغذ كشند و اقبال عمومي را به دست آورند .
تنها در چنين وضعي كه
  فريبكاران بر جماعت جاهل مسلط ميشوند  و عالمان منزوي  ، مي توان  بزرگترين خيانتها را مرتكب شد  و در عين حال از بالا ترين آرمانهاي  ديني سخن گفت .  و مثل فروشنده رندي كه بالا ترين تخصص اش تحميق مشتريست ، ريشه اي ترين  و اساسي ترين نقصها  و مشكلات را  يا اساسا طرح نكرد ويا مسايلي كم اهميت جلوه داد . ميتوان در همايشها  قربان صدقه عالمان جامعه  رفت اما در عمل آنها را كنار گذاشت و رايشان را وقعي ننهاد . ميتوان از علم و انديشه و كتاب تجليل كرد اما عملا هيچ بهره اي از آنها نبرد  وحتي بر خلاف علم وحكمت و حقيقت عمل كرد .
 در چنين شرايطي و چنين جامعه اي كه حقيقت جز در مقام سخن وتظاهر فرصت بروز و ظهور ندارد  ، براي  موفق شدن و به جايي رسيدن ، قوانين منبعث از حقيقت  هيچ كاربردي نمي يابند  و قوانين شيادي  و شيطاني اساس كار راتشكيل ميدهند . اينجاست كه ديگر حرفهاي  نوشته شده در كتابها  فقط مال همان توي كتابهاست  و به درد عالم واقعيت نميخورد .  اينجاست كه عوام جامعه به اين نتيجه ميرسند كه كتاب و كتابخواني  دردشان را دوا نمي كند وبه جاي اينكه مثل بعضي روشنفكر نماها وقتشان را بگذارند براي مطالعه فلان كتاب   تا بعدا جايي پزش را دهند  و ابراز وجود عالمانه كنند  و تازه اگر بد شانس باشند  به خاطر بعضي حرفها كه  طوطي وار از ديگري  و ديگران نقل كرده اند عنصر نامطلوب نظام تلقي شده و چهار چرخشان برود هوا  ؛       ميروند در كار معامله اي   تا كم كم به جايي برسند  و چند سال بعد چنان دم و دستگاهي و قدرتي به چنگ آورند كه صد تا از آن روشنفكر نماهاي فكلي اهل كتاب را بپيچند بگذارند توي جيبشان ... !



هیچ نظری موجود نیست: