آذر ۱۳، ۱۳۸۹

بزرگترین نقص در بینش انسان


"... بزرگترین نقص در بینش انسان اینست که همیشه فقط یک روی سکه را می‌تواند ببیند... یکی از نوسانهای فکری میان دو رویه از یک حقیقت گرایش یک بعدی به وحدت یا تنوع است: تکیه بر وحدت به دیکته شدن عقاید و ارزشها و هدفها و حتی احساسها بر انسانها، یعنی دیکتاتوری می‌انجامیده است و در فرار از این دیکتاتوری  که تکیه گاههایی چون حقیقت الهی ، واقعیت علمی و اصالت ملی را بهانه میکرده،  آزادی که ارزشی نسبی است، ارزش مطلق می‌شده (و این یک اصل رایج دیالکتیکی در حرکت معنوی انسان است که حقیقت نسبی وقتی در تضاد با یک باطل مطلق قرار میگیرد چهره یک حقیقت مطلق میابد) و از صورت حقیقیش که وسیله است و شرط و وضع ، در آمده اصالت می‌یابد و هدف می شود و خود به ذاته تقدس مطلق می گیرد و باز چنین تلقی از آزادی شک نیست که چنانکه می‌شناسیم و می‌بینیم، نتایجی به بار می‌آورد که از شدت سیاهی و شومی و تباهی، وجدانهای انسان‌دوست
 مردم گرای عدالتخواه و مسؤول و آرمانی را به سوی تبری از آزادی و تولای وحدت گرایی و حتی دیکتاتوری سیاسی – فکری می‌کشاند و زشتی ‌ها و فاجعه ‌های توتالیتاریسم عقلی و اعتقادی را از چشم و ذهن روشنفکران نیز می برد و آنرا حقیقت مطلق و ایده‌آل مقدس می‌نماید.
 می‌بینیم که چگونه در این چند قرن اخیر از رنسانس تا کنون، روشنفکران مسؤول و رهبران مترقی، میان این دو قطب
 در "سعی بی ثمر" بوده‌اند و از آن رو به این رو، از این رو به آن رو  سکه را بر می‌گردانده اند  و وارونه می کرده‌اند و نامش "انقلاب" !
وحدت جعی در شکل حاکمیت مطلق و همه جانبه کلیسا و به نام سلطنت الهی و حق پرستی و اخلاق و...؛  روشنفکران در نبرد با این خفقان ناشی از دیکتاتوری فکری و تحمیل یک فکر بر همه، مبارزه مقدسی را به سوی آزادی و به سود رشد متنوع و آزاد استعداد ها و اعطای فرصت ابتکار و انتخاب و تحمل تضاد و جدال فکری و علمی و عقیدتی و امکان تحقیق و ابراز وجود و شکوفایی نبوغ و... آغاز کردند. شعارها چه بود؟ لاییک شدن ( غیر مذهبی شدن) حکومت و نیز تعلیم و تربیت، استقلال علوم، فلسفه و هنر و ادب و اقتصاد از سلطه حکام و عقاید مذهب حاکم؛ تا خود آزادانه رشد کنند؛ انسانها از هر مذهبی و نژادی از زندگی مادی و معنوی جامعه‌شان برخوردار شوند و امکان اختلاف و درگیری و جدال عقاید و تنوع انتخابها ، افکار را زندانی یک تعصب و محروم از دیگر جریانهای فکری، تجربه های عملی، برداشتها و تلقی ها و تفسیرهای مذهبی، فلسفی و خلاقیتهای ادبی و هنری نسازد و یخهای جمود ذوب شود و تغییر و تنوع و تضاد، حرکت را و تکامل را و دست یابی به حقیقت را تامین  و تسریع کند و کرد و دیدیم که اروپا  چگونه  پس از هزار سال درجا زدن  تا از زیر سرپوش واحد فکری رها شد، چنین شتاب گرفت و جهان را مسخر خویش ساخت.
اما این آزادی کم کمک ضعفهای خود را نشان داد!     پیشرفت... آری اما به کدام سو؟ ثروت...آری اما به سود کدام طبقه؟
علم...آری اما در خدمت چی؟ تکنولوژری...آری اما در دست کی؟    آزادی! می بینی که در آن همه به تساوی حق تاختن دارند و مسابقه ای به راستی آزاد و بی ظلم و تبعیض و تقلب در جریان است؛  اما طبیعی است که فقط آنها که سواره‌اند پیش می‌افتند و هرکه اسبش گرانقیمت تر است، برنده واقعی است. هر کس حق دارد هرکاری بکند. آری اما عملا تنها کسانی از این حق عام بهره میگیرند
که توانایی و تمکن کار را بیشتر دارند...کثافت و پوچی و تبعیض و رشد حقه بازی و ریا و اقتدار سرمایه داری و لازمه اش ظلم و استعمار و جنگ و جنایت... باز روشنفکران بیدار و بینا و بیزار از این  اوضاع را وسوسه میکند که سکه را به آن رو برگردانند،
انقلاب کنند! این چه وضعی است؟ " *

* شریعتی. (م. آ.  ۱). نامه ای به احسان. اوایل ۱۳۵۶. با تلخیص




هیچ نظری موجود نیست: